رنگ – מילון עברי-עברי
לצערנו, לא נמצאו תוצאות בעברית עבור "رنگ"
رنگ
appearance, aspect, chroma, colour, dye, enjoyment,
रंग
[
ranga
||
rang
||
رنگ
]
► noun art.
pintura
English equivalent:
paint
رنگ
رنگرزیdye ==> [.v. & n]: رنگ، رنگ زنى، رنگ کردن dye بازی پوکرflush ==> [.v]: تراز، به طور ناگهانى غضبناک شدن، بهیجان آمدن، چهره گلگون کردن (در اثر احساسات و غیره)، سرخ شدن، قرمز کردن، آب را با فشار ریختن، سیفون توالت، آبریز مستراح را باز کردن (براى شستشوى آن)، تراز کردن (گاهى با up)color ==> [.v]: رنگ، فام، بشره، تغییر رنگ دادن، رنگ کردن، ملون کردن color colour ==> [.v]: رنگ، فام، بشره، تغییر رنگ دادن، رنگ کردن، ملون کردن colour complexion ==> [.n]: رنگ زدن، رنگ چهره، رنگ، بشره، چردهgrain ==> [.vt. & n]: دانه، جو، حبه، حبوبات، دان، تفاله حبوبات، یک گندم (مقیاس وزن) معادل 0.0648 گرم، خرده، ذره، رنگ، رگه، (مجازى) مشرب، خوى، حالت، بازو، شاخه، چنگال، دانه دانه کردن، جوانه زدن، دانه زدن، تراشیدن، پشم کندن، (در سنگ) رگه، طبقه grain hue ==> چرده، رنگ، شکل، تصویر، ظاهر، نما، صورت، هیئت، منظر hue indigo ==> نیل، نیل پر طاوس، وسمه، رنگ، نیلى، به رنگ نیلى indigo paint ==> [.v. & n]: رنگ کردن، نگارگرى کردن، نقاشى کردن، رنگ شدن، رنگ نقاشى، رنگ paint pigmentation ==> [.v]: رنگ، رنگى شدن، تجمع رنگدانه ها در بافتهاspeckle ==> [.v. & n]: نقطه، لکه کوچک، خال، رنگ، نوع، قسم، نقطه نقطه یا خال خال کردنtinct ==> رنگى، رنگ (رقیق) دار، داراى ته رنگ، رنگ، اثر یا رنگ جزیىtint ==> [.v. & n]: رنگ، ته رنگ، رنگ مختصر، سایه ى رنگ، داراى ته رنگ یا سایه رنگ نمودنtune ==> [.vt. & n]: میزان کردن، وفق دادن، کوک کردن، آهنگ، لحن، نوا، آهنگ صدا، آواز، لحن تلفظ، کوک کردن یا میزان کردن آلت موسیقى یا رادیو و غیره، رنگ، نغمه tune chrome _
Virsion 2.0